وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

شعار مذهبی بر سر در سایت «کلمه» چه می‌کند؟

کوشندگان راه آزادی برای ایران، بارها از خواسته خود برای جدایی دین از سیاست سخن گفته‌اند؛ به گونه‌ای که ظاهراَ این موضوع به یکی از بدیهیات در میان خواسته‌های ایرانیان در آمده است؛ یا دست‌کم در میان فعالان ایرانی.

با اینحال در سر صفحه تارنمای «کلمه» - وابسته به میرحسین موسوی، که گروه بزرگی از مخالفان حکومت ایران از هواداران او هستند، یک شعار مذهبی به چشم می‌خورد: 
بنی الاسلام علی الکلمتین، کلمه توحید و توحیدالکلمه
 کسی از خود پرسیده چرا؟
اگر دیدگاهتان را در پای این یادداشت بنویسید سپاسگزار می‌شوم.

این یادداشت را با کلاس نوشتم که دیگر نگویند من بی ادبم!
ولی با این همه من بی ادبم! :)

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

کنسرت ۷ آوریل در آمستردام، انقلاب فیسبوکی و زندگی که شاید یک کثافت به تمام‌معناست


ماهنامه Uitkrant (با تلفظ اَیت‌کرانت) یکی از ماهنامه‌های رایگان هلندی هست که در آمستردام چاپ می‌شه. در ماهنامه علاوه بر گزارش‌ها و گفتگوهای هنری، بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی که هر ماه در پایتخت هلند روی صحنه می‌ره هم فهرست می‌شه، با اطلاعات کوتاهی درباره محتوا و زمان و مکان.

Uitkrant در بیشتر تالارهای کنسرت، تئاترها، مراکز فرهنگی، کتابفروشی‌ها، مراکز جهانگردی و حتا رستوران‌ها هم پخش می‌شه و راهنمای پرطرفداری هست برای کسانی که اهل شرکت در این برنامه‌ها هستند. جالب اینجاست که تا حالا بارها و بارها از ایرانی‌هایی که سالهاست در هلند زندگی می‌کنن پرسیدم که این ماهنامه را می‌شناسن یا نه و متوجه شدم که حتا نام Uitkrant هم به گوششان نخورده! و دائما هم قُر می‌زنن که حوصله‌شون سر میره، اینجا برنامه‌های متنوع نیست و زندگی بورینگه!! :)

اینو هم اضافه کنم که Uitkrant  به جز نسخه چاپی، یک سایت فعال هم داره به نشونی www.aub.nl که شما می‌تونین با گزینش شهر محل زندگیتون، از برنامه‌های در راه در هر منطقه هلند آگاه بشین و برای شرکت در اونها برنامه‌ریزی کنین. البته اگر بخواین!
آگهی برنامه هفتم آوریل که در کنسرت‌خباوی آمستردام اجرا می‌کنم در شماره مارس ۲۰۱۲ Uitkrant چاپ شده. خیلی احساس خوبی بهم میده چون توی این چند سالی که گاه و بیگاه این ماهنامه رو گرفتم فکر کنم تنها یکبار آگهی یک برنامه مربوط به هنر ایران رو دیدم: نمایشگاه «ایران: سی سده فرهنگ و هنر» که در موزه هرمیتاژ آمستردام برپا شد در سال ۲۰۰۷.

برنامه امسال در کنسرت‌خباو با برنامه‌های قبلی که برای شناسوندن روایت پیانویی از موسیقی ایران اجرا کرده بودم یه فرق‌هایی داره. مهمتر از همه اینکه از تعداد آهنگ‌ها قدری کمتر شده و به عمق‌شون و «گردش» در اونها افزوده شده. از این واژه «گردش» خیلی خوشم میاد. منظورم این هست که هر آهنگ رو مانند یک باغ در نظر بگیریم. هم می‌تونیم که صرفاَ از وسط اون بگذریم و قدری از زیباییش لذت ببریم و هم می‌تونیم در این راه، در گوشه و کنار باغ بشینیم، زیبایی یک گل رو ببینیم، تنهء یک درخت کهن رو لمس کنیم و یا با پرنده‌هایی که روی شاخه‌ها نشستن دوست بشیم. خیلی رومانتیک شد دیگه! وَی وَی، بالا آوردم!
ولی جدا از توصیف‌های کتاب‌های شصت سال پیش پارسی :) اینبار برای شروع برنامه دو ترانه محلی کوتاه از منطقه بختیاری انتخاب کردم که خیلی کوتاه و ساده ولی بی نهایت عمیق و دراماتیک هستن. خیلی دوستشون دارم و یه تغییرات کوچول موچولی هم درشون دادم. این دو تا رو وصل می‌کنم به دو ترانه محلی دیگه از شمال ایران که قدری فضا رو بَشاش‌تر می‌کنه.
یاد فرمان بهبود نازنین بخیر، هر وقت این تعبیر رو به کار می‌بُردَم، به شوخی می‌گفت: «بِشاش توش!» و قهقهه خنده‌اش فضا رو پُر می‌کرد. هنوز نمی‌تونم خودم رو راضی کنم که در نبودنش از او بنویسم. انگار برای من، نوشتن خاطرات از فرمان بهبود به معنای پذیرفتن از دست دادن اوست... شاید زندگی یک کثافت به تمام معناست که انسانی مانند فرمان بهبود رو از بین می‌بره. هنوز چهره سرشار از شادمانیشو در ذهن دارم که وسط یک گفتگوی تلفنی، یک دفعه صحبت رو قطع می‌کنه و به طرف مقابل میگه: «گوش کن! گوش کن این آهنگ رو....» -- هنوز نمی‌تونم بنویسم. 
تا میام از یه چیزی بنویسم، میزنم خاکی، هزار چیز دیگه هم هجوم میاره به ذهنم. توی دنیای ترانه‌های بختیاری و شمالی بودیم! یک ترانه از علی تجویدی رو هم برای پیانوی تک تنظیم کردم، نوانس‌هاشو به نسبت اصل اجرا در 1969 کُلی بالا پایین کردم و تنوع بیشتر از بابت آکوردها - به قول وزیری "سازش‌ها" :) - و تلاش کردم خیلی بیشتر پیانیستیک بشه و مختصری هم دیوونه بازی‌های فیلسوفانه وسط مسط هاش. در پایان، خیلی گیج بودم و مضطرب که آیا حالا جالب شده یا نه؟!
بابی، دوست آمریکاییم که در کنسرواتوار لاهه تحصیل کرده و این روزها تکنواز موفقی هست چند هفته پیش آمد اینجا، با هم سوسیس تخم مرغ خوردیم با نون تافتون ایرانی! گوش کرد. خوشش اومده بود و می‌گفت: «قطعه بسیار Gestural از آب دراومده». نمی‌دونم gestural رو چطور ترجمه کنم. gesture به معنای ژست و حرکت و رفتار هست. Gestural رو شاید بشه گفت "نمایشی". البته نه به معنای اغراق یا ساختگی بودن؛ از جنبه دراماتیک.
این کار رو برای شب کنسرت، وصل کرده‌ام به یک نوع بداهه نوازی بر پایه تارنوازی جلیل شهناز در دستگاه شور. بخش‌هایی از اجرای این استاد را گرفته‌ام و رویشان کار کرده‌ام. بیچاره شنونده‌ها! :)
در این برنامه ضمنا برای نخستین بار یک هنرمند میهمان هم داریم: اِلپیدا سلطانی، هنرمند رقصنده که در یک خانواده مهاجر ایرانی در هلند به دنیا اومده و بسیار به فرهنگ و هنر ایران علاقه‌منده. در دو آهنگ، الپیدا روی صحنه میات که یکی از اونها ترانه «بهار» ساخته فرهاد فخرالدینی هست. ترانه‌ای که فکر کنم بیش از چهل سال پیش روی سروده‌های فریدون مشیری ساخته شده و مرضیه هم با اون صدای مخملی‌اش حس بهار رو در اون به خوبی به شنونده منتقل می‌کنه. اصل اثر رو می‌تونین اینجا بشنوین (پیوند)

از کارهای دیگه در برنامه، یک اثر بسیار هَپَروتی (رویایی) از کوشیار شاهرودی هست که حدود پونزده سال پیش برای چند فلوت نوشته به نام «دورنما». این اثر رو گروهی از فلوت نوازان ایرانی در پروژه‌ای در اتریش اجرا و ضبط کردن که در دوران دبیرستان به دستم رسید. از همون زمان، آهنگ، بسیار به دلم نشست و امیدوار بودم که روزی با پیانو اون رو اجرا کنم.
آخر شب شده و وراجی در مورد بقیه قطعات باشه واسه بعد و یا شاید هم واسه همون شب اجرا با ساز :)
راستی واسه برنامه هفتم آوریل در آمستردام یک صفحه فیس بوکی هم درست شده که دوستایی که برای برنامه میان می تونن حضورشونو اعلام کنن و ایده‌هاشونو بنویسن. 
البته هر وقت صحبت از صفحه فیس بوکی برای یک برنامه میشه تنم می لرزه! یاد یکی از گردهمایی‌های اعتراضی برای وضعیت حقوق بشر در ایران می‌افتم که حدود دو سال پیش در آمستردام برپا شد. بیش از ۲۰۰  نفر در فیسبوک اعلام کرده بودن که در این برنامه شرکت می‌کنن ولی در زمان گردهمایی، تنها ۲۵ نفر شرکت کردند! هنوز عکس‌هاشو هم در لپتاپم دارم. از خجالت هیچ کجا منتشرشون نکردم. امیدارم شرکت کنندگان در کنسرت من مانند پشتیبانان اون برنامه نباشن! هاهاهاها 
«انقلاب در فیس بوک» رو هم به  جمع مشکلات فعالیت‌های اجتماعی خودمون اضافه کنیم! :)
___________________
* صفحه ویژه کنسرت روایت پیانویی از موسیقی ایرانی در کنسرت‌هال آمستردام / ۷ آوریل، به زبان هلندی (پیوند)


همکارانم در زندان، تبعید، منتظر گذرنامه...

این عکس در تابستان 2006 گرفته شده؛ چند روز پیش از اینکه ایران را ترک کنم؛ در دفتر روزنامه شرق در تهران با تعدادی از همکاران بخش هنری و اجتماعی:
ردیف ایستاده از چپ به راست:
پژمان اکبرزاده، مرضیه رسولی، محمد رهبر، (؟)
ردیف نشسته، از چپ به راست:
بهنام پاکزاد، بنفشه سام گیس، مریم خرسند، (؟)
-- شش سال بعد، فوریه 2012:
مرضیه در زندان، محمد گذرنامه‌اش در مالزی توقیف، من و بنفشه و سمانه در تبعید، بقیه را نمی‌دانم...


This photo has been taken in July 2006, a few days before my departure from Persia, Shargh Newspaper Office in Tehran, with my colleagues
First Row (stand): 1-Pejman Akbarzadeh, 2-Marzieh Rasouli, 3-Mohammad Rahbar, 4-?, 5- Samaneh Ghadarkhan
Second Row (seat): 6- Behnam Pakzad, 7- Banafsheh Samgis, 8- Maryam Khorsand, 9-?

Now in Feb. 2012, Marzieh is in jail, Mohammad's passport has been sized by the Iran's embassy in Malaysia and Banafsheh, me and Samaneh are in exile. I am not aware about the others' situation...

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

بازدید از باغ‌های ایرانی در اسراییل !

دیروز روزنامه هلندی مترو یک آگهی جهانگردی چاپ کرده بود که حیفم اومد به شما نشونش ندم!
آگهی دیدار از باغ‌های ایرانی (Persian Gardens) در تور اسراییل! اون هم در شرایط کنونی. با نمکه یه کم :)
حالا توی خود ایران اصلا چنین جایی وجود داره و در برنامه‌های گردشگری هست؟!
اینم کار اسراییل و آمریکاست !
- (توضیح: «باغ‌های ایرانی» به هلندی می‌شود: Perzische Tuinen)



۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

ویتنی هیوستون، یادآور دوره‌ای از تاریخ معاصر برای ایرانیان

بامداد امروز، یکشنبه، با خبر تلخ درگذشت ویتنی هیوستون، خواننده افسانه‌ای دنیای موسیقی پاپ آغاز شد.  ساعاتی بعد یکی از همکاران از بخش پارسی بی.بی.سی تماس گرفت و خواستار یک گفتگوی زنده درباره این هنرمند شد.
متن این گفتگوی زنده که طبیعتا تنها یکبار پخش شد، در سایت بی.بی.سی نیامده و حیفم آمد در این روز، آنرا برایتان ننویسم. یاد و خاطره این هنرمندان گرامی باشد. صدای پرطنین او، بارها بسیاری از ما را دگرگون کرد.


«فوت ویتنی هیوستون برای خیلی از ایرانی‌ها، جدا از جنبه خوانندگی این هنرمند، شاید یادآور یک دوره از تاریخ چند دهه اخیر باشد؛ دوره ای از شرایط بسیار بستهء اجتماعی در ایران، که ماهواره ای در کار نبود، اینترنتی وجود نداشت و نوارهای ویدئویی تنها راه ارتباطی مردم با دنیای بیرون بودند.
نماهنگ های ویتنی هیوستون، و به ویژه فیلم «بادیگارد» که در سال 1992 با کوین کاسنتر در آن بازی کرده بود یکی از همین نوارهای ویدئویی بود که بین مردم دست به دست می شد و آنقدر کپی شده بود که دیگر رنگ و تصویرآن رفته بود!


محبوبیت زیاد ترانه‌های فیلم "بادیگارد" البته محدود به ایران نبود. در سال 1994 آلبوم ترانه‌های این فیلم، جایزهء "گرمی" را برد و ترانهء I will always Love You همچنان پُر فروش ترین ترانهء تاریخ موسیقی از یک خواننده زن است.
"بادیگارد" ضمنا نخستین تجربهء سینمایی ویتنی هیوستون بود. او فعالیت در این زمینه را در سالهای بعد هم هم ادامه داد، مانند فیلم The Preacher's Wife (همسر کشیش) که در سال 1996 ساخته شد و آلبوم موسیقی‌اش در بین آلبوم‌های موسیقی که تِم مذهبی دارند، پرفروش ترین آلبوم شد.


اما فعالیت‌های ویتنی هیوستون، محدود به دنیای موسیقی و سینما نبود. بخشی از مورد توجه ترین فعالیت‌های او مربوط به زمانی است که یک رژیم نژادپرست در آفریقای جنوبی بر سر کار بود. در آن دوره ویتنی هیوستون حاضر نبود با مراکزی که با این حکومت، پیوندهای اقتصادی دارند همکاری کند. او همچنین در ژوئن 1988 در یک کنسرت بزرگ در لندن شرکت کرد برای هفتادمین سال تولد نلسون ماندلا که در آن زمان زندانی بود. بیش از هفتاد هزار نفر به این کنسرت آمدند و درآمد هم برای کمک به بنیادهایی خیرخواهانه ای استفاده شد که علیه حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی فعالیت می کردند. یک سال بعد هم ویتنی هیوستون یک بنیاد خیریه را خودش ایجاد کرد برای کمک به کودکان در سراسر دنیا.


 در سال 1998 ویتنی هیوستون باز هم روی موسیقی متمرکز شد و چهارمین آلبوم استودیویی اش را منتشر کرد به نام My love is Your Love. این آلبوم به نسبت آلبوم های قبلی ویتنی هیوستون در رتبه بسیار پایین‌تری قرار گرفت و برای مثال در جدول «بیلبورد 200» آمریکا در رتبه سیزدهم قرار گرفت ولی باز هم در سطح بین المللی از جمله آلبوم های پرطرفدار محسوب می‌شود.
این افت محبوب کاری در سالهای پایانی دهه 1990 در واقع همزمان است با کنسل شدن یک سری از کنسرت‌های ویتنی هیوستون، برنامه‌های رسانه‌ای و در نهایت، آغاز شایعات درباره اعتیاد او به مواد مخدر.»

(پخش: بخش خبری 17:30 بی.بی.سی فارسی- 12 فوریه 2012)

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

بیشترمون فقط زِر زِر می‌کنیم

چند روز پیش لینکی پیدا کردم و در فیسبوکم گذاشتم که موزه هنر اوکلاهاما نمایشگاه فرش‌های ایرانی برگزار کرده. در سایت موزه، تیتر زده بودند "فرش‌های شرقی".

به مدیر موزه نامه کوتاهی فرستادم و نوشتم، "دوست نازنین دستتون درد نکنه که این نمایشگاه رو گذاشتین ولی آخه شرق چیه؟! مگه این فرش‌ها همه ایرانی نیستند؟ در شرق که شومپختا کشور هست!... شما هم تحت تاثیر مشکلات دولت‌های ایران و آمریکا هستید؟ ملت و فرهنگ که ربطی به سیاستمدارا ندارن که هر لحظه یه موضعی دارن!" 

امروز نگاه کردم دیدم تیتر صفحه را عوض کرده‌اند و نوشته‌اند Persian Rugs "فرش‌های ایرانی" (لینک). پس یه حرکت کوچیک هم اگر مودبانه و منطقی باشه می‌تونه تاثیر بذاره ولی چه کنیم که بیشترمون جُز زِر زِر هیچ کار دیگه ای بلد نیستیم! و دریغ از کوچکترین حرکت.

بروبکس اوکلاهامانِشین، از دست ندن این نمایشگاه رو که تا ۲۵  مارس برقراره. این هم یک لینک دیگه از روزنامه محلی شهر که درباره این نمایشگاه نوشته. شاد باشین.