وبلاگ شخصی پژمان اکبرزاده
Pejman Akbarzadeh Personal blog in Persian
فیس‌بوک / Facebook - تویتر / Twitter - تارنما / Website


۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

گردهمایی ایرانیان هلند برای آزادی زندانیان سیاسی در ایران

امروز، پانزدهم دسامبر، گروهی از ایرانیان هلند برای آزادی زندانیان سیاسی در ایران، در لاهه گردهم آمدند. این عکس در پایان برنامه گرفته شد که حیفم آمد آنرا به شما نشان ندهم :)

این گردهمایی حدود دو ساعت در برابر پارلمان هلند در جریان بود. بسیاری از شرکت‌کنندگان، عکس‌های نسرین ستوده را در دست داشتند که توسط آمنستی اینترنشنال (بخش هلند) برای کمپین آزادی او چاپ شده ‌است.
سعید شعبانی، فعال سیاسی و آرش صامتی، پناهنده سیاسی از جمله سخنرانان این برنامه بودند. سعید و آرش در سخنرانی‌های یکسانی که به زبان‌های پارسی و انگلیسی ایراد شد گفتند: 

«ما ایرانیان مقیم خارج، دچار محدودیت‌های حکومت ایران در این شرایط ، ما هستیم که باید افکار عمومی را نسبت به شرایط ایران، حساس نگه داریم. حضور ما در گردهمایی‌های اعتراضی علیه دولت ایران، توجه بیشتر جامعه جهانی، رسانه ها و همچنین فعالان داخلی را به دنبال خواهد داشت.
کوچک ترین تاثیرگذاری بر فضای بستهء ایران، یک گام با ارزش است. و به همان اندازه، بی تفاوتی به بحران حقوق بشر در ایران، به بسته ماندن فضای کشور یاری خواهد رساند. سکوت در این موقعیت، مهلک ترین ضربه به فعالیت‌های کسانی است که با به خطر انداختن جان و امنیت خود، برای داشتن ایرانی آزاد تلاش می کنند.
نسرین ستوده، یک زن، یک مادر و یک فعال حقوق بشر، یک تنه سیستم قضایی جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است. ستار بهشتی، یک وبلاگ نویس، یک کارگر در جنوب تهران، به قیمت از دست دادن جان خود، توجه جهان را بار دیگر به بحران حقوق بشر در ایران جلب کرد...  در چنین شرایطی ، سکوت ایرانیانی که در کشورهای آزاد زندگی می‌کنند، بزرگترین خیانت به هم میهنانشان در داخل ایران است. بیایید ایرانیان مقیم ایران را هم در داشتن حق نفس کشیدن و زندگی کردن سهیم کنیم...»
---------
تعدادی از ایرانیان مقیم هلند که معمولا در گردهمایی‌های اعتراضی علیه دولت ایران شرکت می‌کنند گویا به دلیل گرایش متفاوت برخی دیگر از شرکت کنندگان در ایران برنامه حضور نداشتند.
اپوزیسیون دولت ایران هنوز درگیر بچه‌گانه ترین رفتارها نسبت به گروه‌هایی با گرایش‌های دگرگونه است. حال آنکه ظاهرا همه بر سر ایجاد فضای باز سیاسی در ایران و آزادی زندانیان سیاسی توافق دارند. و امید که بیهوده نباشد تکرار این سخن که تا در این رفتار و رویکرد دگرگونی بنیادینی رخ دهد، ما برای تاثیر گذاری ناچیزی بر شرایط ایران، راه به جایی نخواهیم بُرد. 


۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

چرا در فرهنگ ایرانی «سگ» فحش است؟

تاریخ ایران رو که می خونیم و با فرهنگ امروز ایران مقایسه می‌کنیم شگفت زده می‌شیم که یه فرهنگ چقدر می‌تونه به مرور زمان دگرگون بشه.
حالا دلیلش هر چه که می‌تونه باشه: نبود فرهنگ یا ابزار ثبت ارزش‌های جامعه، حمله اقوام مهاجم، تحمیل یا پذیرش دین یا هر چیز دیگه...
ولی از چند هفته پیش که فیلم "هاچی: داستان یک سگ" رو دیدم خیلی فکرم به این فحش‌ها در فرهنگ ایرانی مشغول شده:

پدر سگ - مادر سگ - مثل سگ می‌مونه - واق واق نکن - از سگ نجس تر - ...

این فحش‌ها از کجا میان؟ تنها تحت تاثیر نگرش اسلام به سگ؟ نگرشی که در رابطه با موسیقی، مجسمه‌سازی، رقص و ... هم وجود داره.
اما مردم ایران کم کم دارند این دیدگاه‌ها رو کنار می‌ذارن و گرایش شدید خانواده‌ها برای فرستادن بچه هاشون به کلاس‌های موسیقی (پس از انقلاب) یکی از این نشانه‌هاست.

شواهد از جایگاه ویژه و ممتاز سگ در ایران باستان حکایت داره. در اسلام گرچه نامی از این حیوان دوست داشتنی در قرآن نیومده اما همواره موضعی بسیار منفی در برابرش گرفته شده. ولی آیا تنها احادیث اسلامی باعث شده «سگ» در فرهنگ ایرانی اینقدر منفی بشه؟ پژوهش‌های علمی که میگه زبان سگ شدیدا ویژگی گندزدایی داره.
هر چند ظاهراً علاقه به نگه داشتن سگ روز به روز در ایران بیشتر میشه. 

شما اگر چیزی در این زمینه می‌دونید به من هم بگید!

این هم عکسی از "سگ سرابی" که ظاهرا از سگ‌های بومی ایران است:
عکس در فیلکر بود.





۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه

نقشه امپراتوری ایران و خلیج پارس در متروی آمستردام

متروی آمستردام یه کار با مزه می‌کنه: 
هر چند وقت یکبار یه موضوع رو انتخاب می‌کنه و تمام در و دیوار مترو رو با نقاشی‌ها و نوشته‌های مربوط با اون موضوع پُر می‌کنه: محیط زیست، طبیعت، جامعه و ...
الان هم تاریخ دنیا رو انتخاب  کرده. در یکی از کوپه تا سوار شدم اتفاقی تصویر نقشه امپراتوری ایران و خلیج پارس رو دیدم که با موبایل تندی عکشو گرفتم تا به شما نشون بدم . قربون همه!



۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

یک تبلیغ احمقانه از کمپانی فیلیپس / Stupid Ad. of Philips

توی شماره آوریل ٢٠١٢ مجله مدیا مارکت، یه تبلیغ دیدم که شدید عصبانیم کرد: تبلیغ دستگاه چای و قهوه درست کنی.
یک دستگاه، محکم فرود اومده روی یک قوری زیبا و کوچک با طرح گل‌های زیبا و خرد و خاکشیرش کرده!
تبلیغ از این احمقانه تر ندیدم! نظر شما چیه؟!
Automatic Coffee machine is breaking a beautifully-designed pot !  
A very stupid advertisement by PHILIPS ! (published in Media Markt Magazine, April 2012 / Netetherlands Edition)

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

از دستگاه شنود در اتاق خواب تا توهین‌، کتک و نوازش‌های هدف‌دارِ بازجو

امشب جای همه دوستان خالی، رفتیم دیدن «اعترافات اجباری». فیلم مستند تازه از مازیار بهاری که فکر می‌کنم نخستین نمایش جهانی‌اش در همین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های مستند آمستردام (ایدفا) بود.

از آنجا که مازیار، خود، از قربانیان اعتراف‌گیری اجباری در سیستم جمهوری اسلامی است برداشت من این بود که آنچه بر خودش گذشته را دستمایه فیلم تازه قرار داده اما در پایان دیدم که او فروتنانه تنها چند دقیقه‌ای را به آنچه خود از سر گذرانده اختصاص داده و بخش اصلی فیلم، سرگذشت قربانیان «اعترافات اجباری» در سالهای گذشته است؛ قربانیانی که شاید این روزها کمتر، نامشان به میان می‌آید: سیامک پورزند، فرج سرکوهی، ... و از جوان‌ترها: امید معماریان، علی افشاری. همه با صراحتی تحسین برانگیز از آنچه بر سرشان آمده می‌گویند. از دستگاه شنود در اتاق خواب و استفاده از آن در جریان بازجویی گرفته تا توهین‌، کتک و نوازش‌های هدف‌دارِ بازجو.

امید معماریان که خود در هنگام روایت ماجرا بسیار دگرگون شده از لحظاتی می‌گوید که بازجو سر او را به دفعات به دیوار می‌کوبیده: «تنها می‌خواستم هرطور شده از آن اتاق فرار کنم چون فکر کردم که بازجویم دچار جنون آنی شده...»

لیلی، دختر سیامک پورزند از روزهای دشوار تحصیل در مدارس ایران به دلیل داشتن پدر زندانی می‌گوید و صدای ضبط شده پدرش از گفتگویی تلفنی در سال 2006. مهرانگیز کار از مامورانی می‌گوید که «سینِ کلوب /ciné-clubs» (به معنای انجمن فیلم) را به محلی برای نمایش سینه زنان برای عوامل دربار تعبیر کرده‌اند. و در میان همه این صحبت‌ها شاید آسِ گفتگوهای فیلم را از زبان رامین جهانبگلو، دیگر قربانی نامدارِ «اعترافات اجباری» می‌شنویم که این از ویژگی‌های جامعه ایران است که چنین افرادی را در خود پرورش می‌دهد. بیاییم از خود بپرسیم:
فرهنگ ما چگونه فرهنگی است که چنین هیولاهایی نیز در آن پدید می‌آیند...

مستند تازهء مازیار بهاری، به گفته خودش در شب نمایش، مستندی غم انگیز نیست بلکه «مستندی سنگین» است. مستندی که در تمام آن، بیننده لحظه به لحظه‌اش را با ولع می‌بلعد. شاید هم برای من اینگونه بوده؛ عمومیت دادن کار درستی نیست.

یک دوست هلندی چند سال پیش به من گفت: «خوب است که با این همه بدبختی، شما ایرانی‌ها آخر داستان، می‌خندید!» که راست می‌گوید و اگر این خندهء آخر نبود چه به سرمان می‌آمد. پس  من هم با تعریف این بخش از فیلم، یادداشتم را به پایان ببرم:

فرج سرکوهی، نویسنده مقیم آلمان از قراردادن دستگاه ضبط صدا در اتاق خواب او و همسرش می‌گوید تا عوامل وزارت اطلاعات - به تعبیر سرکوهی - «تا  فیهاخالدون» او را هم بدانند. می‌گوید برای آزارش صدای او در زمان رابطه جنسی و کلماتی که رد و بدل می‌شده را برایش در زمان بازجویی پخش می‌کرده‌اند. روی واژه‌هایی که در زمان اورگاسم به زبان آورده می‌شود تکیه می‌کند و یکباره به مازیار بهاری می‌گوید: «شما زمان اورگاسم چه می‌گویید؟!»

پرسش سرکوهی، تماشاچیان را از خنده روده بُر کرد!...

مازیار بهاری در جلسه پرسش و پاسخ پس از فیلم گفت که بی.بی.سی پارسی، مستند را پخش کرده است. امید که بسیاری در ایران توانسته باشند آنرا بدون پارازیت ببینند.

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

محله یکی از دوستان در نیویورک پس از طوفان سندی

با ایمیل تلاش کردم از حال یکی از دوستان مقیم نیویورک با خبر بشم. تا چند روز خبری نشد که نگرانی ام را بیشتر کرد. 
امروز پاسخ آمد که پس از یازده روز برق و تلفن‌شان وصل شده. عکسی هم برایم فرستاده بود که نگاه به آن به تنهایی وحشتنناک است !
در یکی از کتابهای ویلیام شوکراس خوانده بودم که "ایرانیان هیچگاه شوخ طبعی‌شان را فراموش نمی‌کنند". سر این طوفان هم باز این واقعیت ثابت شد! اشاره‌ام به آن جوک اینترنتی بود که چند روزی همه جا می‌دیدید اگر اینترنت‌باز بودید: 

«آمریکا! این طوفان سندی بود که اینگونه نابودت کرد بترسید از روزی که توفان اندی را برایت نازل کنیم» !! :)



۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

از بیسوادی خبرگزاری فارس به‌هیچوجه شگفت‌زده نشوید

در پلید بودن خبرگزاری فارس شکی نبود اما در بیسوادی خبرنگاران و هیئت تحریریه....؟
من به رشته‌های دیگر کاری ندارم به سراغ هم رشته مزقونی خودم می‌رم. به این متن نگاهی بیاندازید:

در دنیای موسیقی کلاسیک هیچگاه این نام‌ها به گوشم نخورده است: فلیپ گلست، پتیج وسگز و گاربرین فوره.
به گمانم منظور این خبرگزاری وزین، فلیپ گلس، پتریس وسکز و گابریل فوره باشد!
جرایم «فارس» را به دنیای سیاست محدود نکنید!


۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

آگهی کمپین برای آزادی نسرین ستوده در روزنامه هلندی

دیشب همش داشتم با خودم فکر می‌کردم باید یک گردهمایی اعتراضی نسبت به وضعیت نسرین ستوده و بقیه زندانی‌های عقیدتی در ایران برگزار کرد. یا در آمستردام یا در لاهه.
بعد هم پیش خودم فکر کردم با این حس منفعت طلبی و بی‌تفاوتی شدید که در بیشتر ایرانی‌ها پیش اومده، برنامه رو حداکثر بیست - سی نفر همیشگی میان و میشه تف سر بالا.
امروز در ایستگاه، روزنامه «مترو» رو که باز کردم هم خوشحال شدم هم شرمگین. سازمان عفو بین‌الملل یک آگهی نصف صفحه‌ای برای کمپین آزادی نسرین ستوده چاپ کرده بود:

۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

تیتر روزنامه اطلاعات ۱۳۵۸ این روزها به جوک شباهت دارد

یکی از دوستان دوران بچگی در شیراز، برایم روزنامه‌ای فرستاده؛ یکی از شماره‌های روزنامه اطلاعات در اسفند ۱۳۵۸ با تیتری که وقتی این روزها به آن نگاه کنیم قطعاَ مایه خنده‌ خواهد بود: 

هر گروه به میتینگ‌ها حمله کند ضد انقلابی تلقی می‌شود!

یاد حرف خان دایی جان می‌افتم که می‌گفت، حدود یک سال پس از انقلاب، آزادی در جامعه ایران به حدی بود که حتا در اروپایی که او در دهه ۱۹۷۰ دیده بود هم نظیر نداشت... من آن زمان را به یاد ندارم ولی اگر ملاک را آزادی رسانه‌ها در ایران قرار دهیم ظاهراَ کمی تا قسمتی اینطور بوده است.

چند شماره از مجله «فردوسی» را هم از کودکی در  خانه مادر بزرگ دیده بودم. از روزهایی که بحث بر سر حجاب زنان موضوع داغ بوده است. خانمی گفته بود «خودمونو خوشگل می‌کنیم تا چشمات در بیات خانم حزب‌الهی!» دیگری نوشته بود: «حالا که بازار انقلابتون کساد شده یاد حجاب خانوما افتادین» و ... و ...

این روزها در فیس‌بوک و در بالاترین بسیاری به جان هم افتاده‌اند؛ با عکس و روزنامه گذاشتن برای کوبیدن شاه، مصدق و یا اصلاح‌طلبان. اگر زمینه ذهنی این کار، ایجاد روشنگری نسبت به دوران گوناگون تاریخ ما و سیاستمداران باشد که چه عالی. ولی بیشتر به نظر می‌رسد که دغدغه، پوز طرف مقابل را زدن است نه ایجاد نگرشی منطقی به تاریخ ایران و دامن زدن به خواسته‌هایی منطقی‌تر. 

به هر رو، این بریده روزنامه اطلاعات، نه شاه را می‌کوبد، نه مصدق را و نه اصلاح‌طلبان و دیگران را. این روزنامه با تیتری که بر خود دارد تنها از این بابت برای من جالب است که نمی‌توانم تصور کنم روزگاری در ایران چاپ شده و این حس آزادی‌خواهی در بسیاری از هم‌میهنان ما کجا رفته. هم‌میهنانی که سه دهه بعد، در راهپیمایی برای آزادی ایران، پلیس خارجی را خبر می‌کند تا هموطن دیگرش را از صف بیرون بیندازد چون پرچم و نشانی دگر با خود دارد! 
نگذاریم بگویند دیکتاتوری در خون‌شان رفته.

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

اشتباهات فاحش در خبر آسوشیتدپرس درباره فروپاشی ارکستر ملی ایران

به دلیل منحل شدن ارکستر ملی ایران خبرگزاری آسوشیتد پرس متنی منتشر کرده که سرشار از اشتباهات فاحش تاریخی است.
ظاهرا نویسنده این مطلب، ارکستر ملی ایران را با ارکستر سمفونیک تهران اشتباه گرفته است.
ارکستر ملی ایران در سال ۱۹۹۹ از سازهای ایرانی و همچنین سازهای زهی و بادی چوبی اروپایی تشکیل شد. اما در گزارش آسوشیتد پرس آمده است که «پیشینه تشکیل ارکستر به دهه ۱۹۳۰ می‌رسد»! که مربوط به ارکستر سمفونیک تهران است.
در بخش دیگری از گزارش آمده است که ارکستر «پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ، هشت رهبر عوض کرده است.» در صورتی که ارکستر ملی بیست سال پس از پیروزی انقلاب تشکیل شد!
با بخش هنری AP تماس گرفتم ولی تنها یک پیامگیر پاسخگو بود. خبر با تمام اشتباهات موجود در آن مثل زهر مار در حال بازنشر در نشریات جهانی است.


۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

یکی از جفنگیاتی که از برخی ایرانی‌های مقیم خارج می‌شنویم

یکی از جفنگیاتی که گاهی از برخی ایرانی‌های مقیم خارج می‌شنویم می‌دونید چیه؟!

اینکه تا یکی بهشون میگه باید فعال باشیم، حرکتی کنیم برای ایران ... یا اینکه ازشون انتقاد می‌کنی که چرا بی‌تفاوت هستن به شرایط ایران، برمی‌گردن بهت می‌گن: «شما اگر خیلی دلت می‌سوزه برو ایران» !!!

انگار اینکه یک نفر بخواد برای کشورش مفید باشه حتما لازمه‌اش اینه که در داخل ایران باشه و اگر خارج باشه ایران رو دوست نداره!
پس مثلا به پروفسور احسان یارشاطر - سردبیر دانشنامه ایرانیکا در نیویورک - بگیم آقا اگر می‌خوای کاری بکنی پاشو برو ایران، چرا آمریکا هستی!! یا مثال‌های متعدد دیگه.

حالا جالب اینجاست که تا یک ایرانی هم روی تلاش خودش به یک جایی می‌رسه در خارج همه می‌گن بهش افتخار می‌کنیم و از این حرفا ! با این حساب مثلا به انوشه انصاری که تمام دنیا خبر تور فضاییشو کار کردن بگیم: «خانوم پاشو برو ایران اگر می‌خوای فعال باشی و تلاش کنی واسه ایران» !!

یک عده از ما انگار فقط دنبال حرف جفنگ زدن می‌گردیم که تنبلی و بی‌تفاوتی خودمون رو توجیه کنیم. لااقل میشه سکوت کرد اگر پاسخی برای گفتن نیست !

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

اپوزیسیون غیر قابل اعتماد + مردم منفعت طلب = جمهوری اسلامی

در ایران به دلیل فضای بسته، فعالیت عادی گروه‌ های مخالف دولت امکان پذیر نیست ولی در خارج از ایران این فضا وجود دارد.
کمی که در میان این گروه‌ها بچرخید - به نظر من - در می‌یابید که کمتر کسی دغدغه‌اش آزادی ایران است. عموماَ به دنبال تبلیغ گرایش سیاسی خود و پیدا کردن جایگاهی برای خود هستند. البته این موضوعی است که شاید اساساَ در «سیاست» وجود داشته باشد و نه تنها محدود به ایران.
از سویی دیگر، بخش بسیار ناچیزی از ایرانیان علاقه‌ای به شرکت به فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی از خود نشان می‌دهند و تنها به فکر منافع شخصی خود هستند. انتقاد از جمهوری اسلامی تنها در حد حرف است.
در چنین اتمسفری چگونه می‌توان به چیره شدن به سلطه جمهوری اسلامی بر ایران اندیشید؟
شما چه دیدگاهی دارید؟

۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

دو سوم جمعیت برای رونمایی کتاب خیام هلندی بود

الان از مراسم رونمایی کتاب The Great Umar Khayyam در آمستردام برگشتم.
حدود هشتاد نفر به تالار آمده بودند و گنجایش آن تکمیل شده بود. و البته مانند دیگر برنامه‌های جدی که در هلند درباره فرهنگ، جامعه یا سیاست ایران برگزار می‌شود، قششششششششششششنگ دو سوم جمعیت هلندی بود.
به هر حال دست مرکز علمی-فرهنگی Spui25 وابسته به دانشگاه آمستردام درد نکنه که با همکاری انتشارات دانشگاه لیدن این برنامه را سازماندهی کرده بود.
بخش مورد علاقه من، «خیام در موسیقی هلند» بود، سخنرانی سرشار از اطلاعات پروفسور روکوس دِ خروت، استاد موسیقی‌شناسی دانشگاه آمستردام. عکسی از مراسم:


۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

رو شدن دروغی دیگر از Press TV درباره فرش ایران

چند وقت پیش در تارنمای Press TV خبری خوندم در اینباره که یک فرش دستباف ایرانی موفق شده رکورد گینس رو بشکنه به عنوان درازترین فرش دستباف دنیا. چند جای دیگه به ویژه از سایت‌های روسی هم این خبر رو به نقل از Press TV کار کرده بودن مانند ریانووستی
موضوع برام جالب شد تا به سایت خود گینس هم سری بزنم ببینم جزییات چیه. در این سایت اثری از آثار چنین ادعایی نبود. فکر کردم شاید سیستم جستجوی تارنمای گینس درست کار نمی‌کنه. به همین خاطر سریش شدم و به خودشون ایمیل زدم.
کمی بعد، پاسخ بخش رسانه‌ای گینس رسید با این محتوا که در بانک اطلاعاتیشون چنین موردی درباره فرش ایرانی وجود نداره! حتا خواستند منبع خبر را هم برایشان بفرستم که فرستادم و باز هم ابراز بی اطلاعاتی کردند. تصویر پاسخ آنها را هم در این زیر گذاشته‌ام.

البته رسانه‌های داخل ایران تخصص ویژه‌ای در انتشار اخبار باد شکمی دارند ولی این مورد که به زبان انگلیسی، درباره یک سازمان خارجی و در بخش خبری سایت منتشر می‌شود دیگر نوبر عظما بود. به هر حال گفتم در میان بگذارم که کسانی که آن خبر را دیده‌اند باور نکنند. جیگر همه.

تصویر خبر پرس تی.وی:

تصویر ایمیل گینس برای رد ادعای پرس تی.وی:



۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

مگه خَرَم در تظاهرات شرکت کنم؟!

دیروز در لاهه تظاهرات بود. تظاهرات سوری‌ها در اعتراض به پشتیبانی حکومت ایران از بشاراسد. تعداد اندکی از ایرانیان مقیم هلند هم در این راهپیمایی شرکت کردند (لینک)

یکی از آشنایان که خود را فعال سیاسی معرفی می‌کرد و مدت کوتاهی است که از ایران به هلند آمده در همه گردهمایی‌های اینچنینی شرکت می‌کرد و حتا در یکی از آنها سخنرانی هم کرد.

از دوستی پرسیدم "فلانی در برنامه شرکت نمی‌کند؟"
گفت به او تلفن زدم که آیا به تظاهرات می‌آیی؟ و او در پاسخم گفته: «مگر خَرَم در تظاهرات شرکت کنم؟ من که جواب اقامتم را گرفته‌ام» !

این نمونه البته اصلا نادر نیست. ولی در بیرون از مرزهای اینجا و به ویژه در ایران بسیاری از وجود چنین مسایلی بی‌خبرند. نوشتم برای آنها. دیروز تنها به عنوان یک انسان، عرق شرم بر پیشانی‌ام نشست...
خدا بزرگ است؛ اگر خدایی وجود داشته باشد!

ویدئوی کوتاهی از مراسم دیروز:



۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

دسته گل‌های اداره مهاجرت هلند!... به بهانه رد پناهندگی بردیا طاهرپور


یک اصطلاح درست کرده‌ام: «دسته‌گل‌های IND»
IND اداره مهاجرت هلند است.
بیشتر ایرانیانی که در هلند ساکن هستند را پناهندگان تشکیل می‌دهند. از سی و سه هزار نفر، بیش از بیست و پنج هزار نفر. با توجه به شرایط در ایران، این موضوع چندان شگفت انگیز نیست. ولی آنچه توجه جلب می‌کند این است که گروه بزرگی از این افراد را که می‌بینید کافی است تنها چند دقیقه با آنها گپ بزنید. به سرعت در میابید که -فعالیت که سهل است - کوچکترین آگاهی سیاسی یا اجتماعی خاصی ندارند.
تنها فکر همان امور معمول روزمره زندگی هستند و سفرهای سالانه به ایران و ... - و اینجا این پرسش پیش می‌آید که چگونه موفق شد‌ه‌اند پس از ورود به هلند، اداره مهاجرت را متقاعد کنند که اگر به ایران برگردند با زندان و شکنجه و اعدام مواجه می‌شوند و پس از دریافت اقامت هلند هم به راحتی به ایران سفر می‌کنند.
پرسش دوم اینجاست که این چگونه مشکل سیاسی است که تنها تا زمان دریافت اقامت هلند پا برجاست و پس از دریافت گذرنامه هلندی به سرعت رفع و رجوع می‌شود!
پلیس و اداره مهاجرت هلند هم آنقدرها که به نظر می‌آید خواب و خمار نیست و از همه این حرکت‌ها آگاه است و نتیجه ناملموس این موضوع نیز دشواری برای پناهجویان واقعی سیاسی از ایران است. فعالانی که به راستی در صورت بازگشت به ایران با مشکلات امنیتی و جانی رو به رو می‌شوند.
مورد آخر، همین پرونده بردیا طاهرپور است. فعال بی تکلف و بی سر و صدای ایرانی در هلند که دو سالی است همراه با همسرش در یکی از کمپ‌های پناهندگی نزدیک شهر آلمیره زندگی می‌کند. دو سال انتظار برای دریافت پاسخ از اداره مهاجرت برای پناه گرفتن در هلند.
IND در نهایت شگفتی درخواست پناهندگی بردیا را رد کرده و به او مهلت داده تا کمتر از یک ماه کشور را ترک کند! حال راضی کنید این سازمان را برای پذیرفتن فردی که فعالیت‌های سیاسی‌اش بی نیاز از پرونده سازی یا به قول هم‌میهنان نازنین‌مان، «کِیس سازی» است.
هیچگاه نتوانستم حتا در ذهن به پاسخ این پرسش برسم که معیار اداره مهاجرت هلند برای پذیرش یک پناهجوی سیاسی چیست. هر چه هست که گند زده اند؛ چون هلند بیشتر پر شده از «دسته گل‌های IND» تا پناهجویان حقیقی.

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

نام «کتابخانه ملی پارس» را کرده‌اند «آیت‌الله دستغیب»!

اسم کتابخانه ملی و تاریخی شهرم را از «کتابخانه ملی پارس» کرده اند «کتابخانه شهید آیت الله دستغیب» !
کهن ترین کتابخانه شیراز که در  ۱۹۴۷  ساخته شده.
اینم مثل همه گُه کاری های دیگه ای که توی این سالها در شیراز کرده اند.

باید چی کار کنم؟! یه عده رو شبانه بفرستم تابلو رو بکشن پایین؟ بدبختی اینه که فرداش یکی دیگه نصب می‌کنن وگرنه حتما این کارو می کردم!
یاد آخرین شوک میفتم:
یک منطقه در شیراز بود / هست، به نام خُلدبَرین. بین خیابان گودگری و عفیف آباد. به این منطقه که می رسیدید به خاطر باغ نه چندان بزرگی که کنارش بود یهو دمای هوا چند درجه خنک می‌شد. به گونه ای که توجه همه را جلب می کرد.
 سال ۶ ۲۰۰۵ که برای آخرین بار به شیراز رفتم به این منطقه که رسیده ام زانوهایم سست شد.
تمام درختان باغ را کنده بودند. همه را...


۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

عید فطر: با آرزوی حاکمیت عقلانیت بر خرافات در ایران

۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

معنای «مستند» را بدانیم و سپس به «از تهران تا قاهره» بگوییم مستند

سال گذشته فیلمی درباره جشن‌های دوهزار و پانصد ساله از شبکه تلویزیونی «من و تو» پخش شد که واکنش گسترده‌ای دست‌کم در بین کاربران ایرانی اینترنت در پی داشت. همان زمان درباره ایرادهای گوناگون آن فیلم که به اشتباه «مستند» نامیده می‌شد نوشتم: (لینک)
از چند روز پیش هم شبکه‌های اجتماعی پارسی زبان پر شده از لینک‌های «از تهران تا قاهره» که از آن به عنوان «مستند» نام برده می‌شود.
بسیاری از همان مواردی که در مورد فیلم مربوط به جشن‌های دو هزار و پانصد ساله مطرح شد درباره این فیلم هم صادق است ولی مورد اول اینکه اساساَ به نظر می‌رسد که بیشتر ما ایرانیان نیاز داریم تا ابتدا مفهوم فیلم «مستند» را بدانیم تا اینگونه بی دقت از آن برای چنین گزارش‌ها یا گفتگوهایی استفاده نکنیم.

«از تهران تا قاهره» در واقع، تنها یک گفتگو با ملکه پیشین ایران است که تصاویری آرشیوی از صحنه‌های انقلاب ایران، اعتراضات ایرانیان و سفر بی بازگشت شاه به ایران را نیز به همراه دارد.
سازندگان این فیلم حتا به ابتدایی ترین اصول مستندسازی که ذکر منبع ویدئوهای تاریخی بوده است هم امانت دار نبوده‌اند، مانند صحنه حمله به خانه شاهدخت شمس پهلوی در کالیفرنیا یا گزارش‌های مربوط به درآمد نفت ایران که از شبکه‌های انگلیسی زبان در فیلم گنجانده شده اند.
برای اینکه یک فضای کلی از یک مستند واقعی به دست آورید می توانید تریلر این مستند را  ببینید (لینکبه شیوه کار دقت کنید: مدارک، ویدئوها، مصاحبه با افراد گوناگون و پوشش موضوع از زوایا و دیدگاههای گوناگون. به این نمونه کارها می گویند مستند (Documentary Film)
این گفتگو به لحاظ تکنیکی روان و هوشمندانه ادیت شده ولی داستان این است که «مستند» نیست. گفتگو یا خاطره است و از جنبه ثبت خاطرات و گفته‌ها، مثبت است به ویژه برای ما ایرانیان که از بابت داشتن چنین منابعی فقیر هستیم.

جدا از این گفتگو، فکر می‌کنم که مردم ایران حتا سه دهه پس از انقلاب همچنان به دنبال مقصری برای انقلاب اسلامی می‌گردند. در صورتی که مقصر اصلی جلوی چشم‌شان است و آنرا نمی‌بینند. من منکر پشتیبانی پنهان غرب یا اشتباهات شاه نیستم ولی کسی میلیون‌ها ایرانی را که در فیلم‌ها می‌بینیم به زور به خیابان‌ها نیاورده بود.

به عنوان یک شهروند ایرانی که به پیشرفت‌های ایران در زمینه‌های گوناگون در زمان پهلوی معتقدم و انقلاب اسلامی را نیز فاجعه‌ای برای ایران می‌دانم، از شرایط کنونی جامعه بسیار متاسفم. فضایی که در ایران پس از انقلاب به وجود آمده بسیاری از مردم را از درک واقعیاتی هم در کنار پیشرفت‌های اجتماعی و اقتصادی و ... در ایران ِ پهلوی وجود داشت ناتوان کرده است.
فضای بسته سیاسی، خشونت با مخالفان در زندان ها و اجازه به بیگانگان برای دخالت بیش از اندازه در کشور، به کشاندن کشور به آنچه نباید می شد کمک کرد و نادانی مردم همراه با پشتیبانی زیرپوستی غرب، کار را یکسره کرد.
ولی به هر حال، انداختن تقصیر به گردن شاه یا خمینی یا انگلیس آسان‌تر از بررسی همه جانبه یک رویداد است که به متهم شدن خودمان بیانجامد!
سازندگان «از تهران تا قاهره» رگ خواب ملت ایران به خوبی دست‌شان است: حرکت نکردن، داستان گوش کردن و حسرت گذشته رو خوردن!

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

راهپیمایی سکوت در هلند برای به قتل رسیدن مهاجر ترک

حدود ۱۵۰۰ نفر در راهپیمایی سکوت در شهر آلملو (در هلند) شرکت کردند.
این حرکت برای یادبود عزیز کارا، مهاجر ۶۵ ساله ترک برگزار شد که ماه گذشته در این شهر به قتل رسیده است. بسیاری از شهروندان هلندی و همچنین شهردار نیز در این گردهمایی شرکت کرده است.
جامعه مهاجر ترک در آلملو معتقد است که انگیزه‌های نژاد پرستانه عامل این قتل بوده و خواستار بررسی دقیق موضوع از سوی پلیس است.

- (عکس از RTV Oost)
همسر عزیز کارا در کنار شهردار آلملو

موزه متروپولیتن نیویورک رکورد شکست: ۶ میلیون و ۲۸۰ هزار بازدید کننده

رسانه‌های دنیا اعلام کرده‌اند که موزه متروپولیتن نیویورک به یک رکورد از بابت بازدیدکننده دست پیدا کرده: ۶ میلیون و ۲۸۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۲. یکی از بخش‌های محبوب بازدیدکنندگان هم بخش هنر ایران بوده...

خود، درآمد حاصل و وجه فرهنگی  بدست آمده را حدس بزنید.

دنیا کجاست و ما هنوز گیر چهار تا ایرانی کُند ذهن که به خاطر گرایش سیاسی‌‌شان، نام ایران که می‌آید کهیر می‌زنند!!!

۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

پیانوهای کاخ گلستان و فاصله نجومی موزه‌های ایران از استانداردهای جهانی

از دیشب شبکه‌های تلویزیونی هلندی در حال پخش گزارش‌هایی درباره پایان نوسازی موزه امپراتوری هستند؛ بزرگترین موزه هلند که در پایتخت قرار دارد و همراه با دیگر موزه‌های منحصر به فرد در آمستردام مانند موزه ون گوگ، هرمیتاژ، خانه رمبراند و ... سالانه میزان دهها هزار بازدید کننده است. پرانتز باز!

مدتهاست که در حال یک کار پژوهشی درباره پیانو در موسیقی ایران هستم. امکان سفر به تهران نیست. چندین بار از به اصطلاح دوستانی که در هلند داشتم و به ایران رفت و آمد داشتند خواهش کردم که از پیانوی کاخ گلستان برایم عکس بگیرند و پاسخ‌هایی که نصیبم شد این بود که «وقت ندارند»!
در نهایت یک دوست بامعرفت که مدتی کوتاهی را در تهران بود این کار را برایم انجام داد. اما با چه مصیبت! :

عکاسی از پیانوها در موزه ممنوع است. حتا بدون فلش. هیچکس نمی‌داند دلیل این موضوع چیست.
حتا در آمستردام، شهر موزه‌ها، در مشهورترین موزه‌ها که دارای آثار هنری شدیدا منحصر به فرد - هستند این کار (بدون فلش) امکان پذیر است. این وحشت و توهم درباره همه چیز در ایران روشن نیست چه زمانی به پایان می‌رسد.

به هر رو تعدادی عکس به دستم رسید. شرایط نگهداری و نمایش پیانو ها در موزه اسف بار است. و در واقع شرایط خود موزه. از قراردادن کپسول‌های آتش نشانی کنار پیانوها گرفته (!) تا نوع نوشتن کارت‌های اطلاعات دو زبانه روی پیانوها و ...

هنگام تماشای عکس‌های رسیده از تهران ناخودآگاه به یاد بازگشایی موزه دریانوردی هلند افتادم که ملکه شخصا برای مراسم حضور پیدا کرد. یاد گزارش‌های شب گذشته تلویزیون درباره نوسازی موزه امپراتوری افتادم و صدها برنامه پر شور و حرارت دیگر دولت و مردم برای تبلیغ و استفاده از موزه و همچنین دقت مثال زدنی آنها برای حفظ و در عین حال به روز کردن موزه ها. و در پایان درآمد سرشاری که از بابت دیدار گردشگران داخلی و خارجی از موزه‌های هلند، نصیب این کشور می‌شود.

همه اینها با بودجه ای نه چندان سرسام آور در ایران هم شدنی است. فقط مهم این است که احساس مسئولیت وجود داشته باشد و اینکه بخواهیم کاری را انجام دهیم. همه چیز را هم نمی‌توان به سیاست و اقتصاد ربط داد. در همان ایران هم افراد زیادی هستند که می‌خواهند کار کنند ولی فضا چه از سوی دولت و چه از سوی مردم، دلسردشان می‌کند.

چاره چیست؟ پرانتز بسته.


۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

ایجاد صفحه در ویکیپدیای پارسی برای یکی از شاهکارهای ون گوگ : «گندم‌زار و کلاغ‌ها»

برای «گندم‌زار با کلاغ‌ها» یک صفحه در بخش پارسی ویکی درست کردم. البته صفحه باید گسترش داده شود. این اثر جادویی در موزه ون گوگ در آمستردام نگهداری می‌شود، پس اگر در هلند زندگی می‌کنید شانس دیدن نسخه اصلی را دارید.

صفحه ویژه تابلوی «گندم‌زار با کلاغ‌ها» در تارنمای موزه ون گوگ 

۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

حسی که در ایران نداشتیم

چه حس خوبی‌ست که بدانی وقتی حق داری، قانون از تو پشتیبانی می‌کند.
حسی که در ایران نداشتیم...
دادگاه آمستردام، دسیسه چین و مزدورانش را محکوم کرد.


۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

نوروز ۶۹، بچه‌های کوچه همه می‌پرسیدند «کُـفرِ معین را شنیده‌ای...»

وسط درسِ هلندی خواندن، یکی از سی.دی‌های معین را در بین کاغذهایم پیدا کردم؛ آلبومی که به خوبی به یاد دارم در چه زمانی آنرا خواند: نوروز ۱۳۶۹.
می‌دانید چرا اینقدر دقیق به یاد دارم؟ 
در نوروزِ آن سال، همه بچه‌های کوچه در شیراز از هم می‌پرسیدند: «کُـفرِ معین را شنیده‌ای؟...» و اگر می‌گفتی «نه» آبرویت می‌رفت!
آن ترانه را امشب هم بارها گوش کردم. سروده‌ء افسانه‌ایِ اردلان سرفراز و موسیقی فراموش نشدنیِ فرید زولاند. 

عذاب این دردیده ها، مرا شکسته بی صدا
دستی بکش به زخم من،
که از شفا گذاشته است... که از شفا گذشته است.

پس از بیش از یست سال، این ترانه و اجرا، همچنان شنیدنی و تاثیرگذار است.
حیف که معین کار با بزرگان موسیقی پاپ ایران را کمی بعد کنار گذاشت و مشغول شد با ترانه‌های عموماَ دامبولی.
به هر حال، بسیاری از کارهای «آن روزهای معین»، شنیدنی‌اند.

ترانه «کُفر» یا «برای دیدن تو» را از اینجا بشنوید:



۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

"ایرانیان با سلمان رشدی مشکلی ندارند"

با گذشت بیش از دو دهه، هر زمان نام سلمان رشدی در رسانه‌های جهان برده می‌شود بلافاصله موضوع فتوای قتل سلمان رشدی، از سوی آیت الله خمینی، رهبر ایران، هم مطرح می‌شود؛ فتوایی که همچنان به قوت خود باقی است.

در یک ابتکار جالب، یک گروه فیس بوکی ایجاد شده است با نام "ایرانیان مشکلی با سلمان رشدی ندارند" تا با گسترش اعضای آن، به مخالفت بیشتر مردم ایرانیان با این فتوا بیشتر تاکید شود. فکر می‌کنم ارزش توجه و عضویت در صفحه را دارد: 



مسابقه یوروویژن در جمهوری آذربایجان: از علایم ظهور امام زمان!

از کودکی به یاد دارم که چند نفر از دوستان و بستگان، هر اتفاق عجیب و غریبی که پیش می‌آمد می‌گفتند: "اینها همه نشانه‌های ظهور آقا امام زمان" است!
حالا شده حکایت برگزاری مسابقات یوروویژن در جمهوری آذربایجان؛ مسابقه ترانه‌خوانی در کشوری که ترانه‌خوان معترض در آن زندانی و شکنجه می‌شود. و از این مضحک‌تر، واکنش یکی از مقام‌های دولتی آذربایجان که می‌گوید: "ما در کشورمان زندانی سیاسی نداریم و به موازین حقوق بشری پایبند هستیم"

دیشب، شبکه دو تلویزیون هلند یک مستند تکان دهنده از بحران حقوق بشر در جمهوری آذربایجان نشان داد؛ فیلم‌هایی از خراب کردن خانه های مردم در محله ای که تالاری پر زرق و برق برای یوروویژه 2012 برگزار می شود؛ بدون اطلاع قبلی. ویدئوهایی از برخورد پرخشونت پلیس با معترضان و فشار از راه های گوناگون بر خبرنگاران منقد برای خاموش کردن صدای آنها.

در جمهوری آذربایجان، ثروتی عظیم در انحصار گروهی کوچک قرار گرفته و به پشتوانه آن ظاهرا هر چه می خواهند انجام می‌دهند. موقعیتی کمابیش شبیه به ارمنستان که کمک های عظیم جهانی را اقلیتی مافیایی در دست گرفته اند. فعالان حقوق بشر، برگزاری یوروویژن در باکو را فرصتی دیده اند برای جلب توجه جهانی به بحران حقوق بشر در این کشور کوچک نفت خیز در منطقه قفقاز.  باشد که چنین شود!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

مستندی از فجیع‌ترین سانحه هوایی هلند و نادیده گرفتن نقش اسراییل

امروز مستندی تکان‌دهنده درباره فاجعه سقوط هواپیمای اسراییلی روی یک مجمع مسکونی در جنوب شرقی آمستردام را تماشا کردم؛ حادثه‌ای که در اکتبر ۱۹۹۲ رخ داد و بیش از چهل کشته برجای گذاشت.
اگر به دلیل هوای آفتابی، بیشتر ساکنان آپارتمان‌هایشان را ترک نکرده بودند، تعداد کشته‌ها بسیار بیش از این بود.
این مستند که توسط شبکه نشنال جئوگرافیک تهیه شده، بخشی از جنبه‌های سیاسی جریان مانند پیامدهای انفجار بر سلامت بازماندگان و افشاگری یک مقام خطوط هوایی اسراییل را نادیده گرفته ولی همچنان دیدنی‌ست.
تکان دهنده‌ترین بخش در این فیلم، به باور من، حضور مادری است که دو فرزندش را در حادثه از دست داده است. 
شما هم این مستند چهل و پنج دقیقه‌ای را ببینید:


۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

مقایسه اخبار محیط زیست ایران و هلند !

اخبار محیط زیست ایران : با پُتک زدند توی سر یک الاغ و مردم هم همگی خندیدند!
اخبار محیط زیست هلند : ملکه با عروسک پاندا به دست، در جشن پنجاهمین سالگرد تشکیل بخش هلند "صندوق جهانی طبیعت" (WWF) شرکت کرد





۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

خواب دیشب: خودکشی گنجی و موسیقی درمانی میرحسین موسوی

دیشب دوباره یکی از این خوابهای عَجَق وَجَقَمو دیدم።
خواب دیدم در تهران هستم و خبر اومده گنجی و یک روحانی بلندپایهء اصلاح‌طلب خودکشی کردن። همه در شهر داشتن در مورد این خبر صحبت می‌کردن!
از اون طرف خبر اومد میرحسین موسوی هم که حالش بد شده بوده رو آوردن خونه። من و یکی از دوستام هم پا شدیم با یک پیانو رفتیم خونه میرحسین اینا که چون از بیمارستان اومده، موسیقی درمانیش کنیم!
همسایه پایینی میرحسین اینا خیلی آدمای درب داغونی بودن و حتا حاضر نبودن به ما بگن که توی اون آپارتمان، زنگ خونه میرحسین کدوم یکی هست!
خلاصه اینم از خواب دیشب ما።

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

بزرگترین نمایشگاه نسخه‌های خطی ایران در استرالیا و سکوت رسانه‌های پارسی‌زبان

در کتابخانه ایالتی ویکتوریا در ملبورن، نمایشگاه با عنوان "عشق و صمیمت: از ایران و فراتر از آن" (Love and devotion: from Persia and beyond) برگزار شده است.
در این نمایشگاه که تا یکم ژوییه 2012 برپاست، بیش از شصت اثر از سده‌های سیزدهم تا هفدم به نمایش در آمده و کتاب نفیسی هم از آنها منتشر شده است.
 نمایشگاه به کوشش دانشگاه ملبورن سازماندهی شده و در تارنمای دانشگاه از آن به عنوان "بزرگترین نمایشگاه نسخه‌های خطی ایران در تاریخ استرالیا" نام برده شده است.
بسیاری از رسانه‌های استرالیایی مانند The Age نوشته‌های گوناگونی درباره فرهنگ و هنر ایران به بهانه برگزاری این نمایشگاه منتشر کرده اند.
برنامه‌هایی جنبی نیز برای این نمایشگاه تدارک دیده شده که روز فرهنگ ایران (Persian Cultural Day) در سوم ژوئن، یکی از آنهاست. 
رسانه‌های بزرگ پارسی‌زبان تا زمان ایجاد این موضوع داغ در "بالاترین" (در 29 آوریل 2012 ساعت 13:30 به وقت اروپای مرکزی) هیچ واکنشی به این نمایشگاه نشان نداده‌اند.
-------------------
پی نوشت: ... و نکته جالب اینکه موضوع به این مهمی، در کمتر از یک ساعت از فهرست موضوع های داغ بالاترین هم حذف شد!

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

جزیره ابوموسی و باز هم جو زدگی ایرانی‌ها

چند دقیقه پیش خوندم که خیلی از ایرانی‌ها در فیسبوک دارن محل تولدشونو به "ابوموسی، هرمزگان، ایران" تغییر میدن!

 ما ایرانی‌ها فقط متخصص همین جو زدگی‌ها هستیم. حالا ازمون بپرسن از تاریخ و فرهنگ و جغرافیای این جزیره چی میدونین هیچی نمی دونیم! چنددرصمون نام پارسی این جزیره رو می‌دونیم؟!

فردا بخواییم پول جمع کنیم که مثلا یه کتابچه رنگی درباره این جزیره منتشر کنیم هیچکی یک سنت هم نمی ده ولی میریم چلوکبابی 25 یورو می خوریم و صدامونم در نمیاد! دو نفر هم بخوان کاری انجام بدن اینقدر انگ بهشون می چسبونیم که پشیمون بشن... ملت عجیبی هستیم.